دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

ژاکت رنگی رنگی

بالاخره پس از مرارتهای فراوان ، و وقت بسیار کم ، و کلی حرص خوردن از اینکه چرا وقت نمی کنم مثل قبل بافتنی ببافم؟ و اینکه چرا هر چه می دَوَم به کارهای دلخواهم نمی رسم ، سر انجام ژاکت دختر بزرگه را بافتم و تمام شد. و این شد آنچه که یک بار بافتم و شکست سختی خوردم و دوباره شکافتم و دوباره بافتم:     با نور فلاش:       و بر تن صاحبش:       تزیین ساده ی روی کار:       بافت سر آستینها و پایین لباس ، همان بافت پلیسه است که در وبلاگ چهل تیکه آموزش دادم. ♥ پروژه بعدی یک شال...
5 بهمن 1392

تولد دختر دومی

روز سه شنبه یک جشن تولد مختصر و مفید برای دختر دومی در کلاسشان گرفتم. البته از شانس ما بود که معلم نقاشی نیامده بود و معلمشان تایم نقاشی کشیدنشان را برای تولد دختر دومی داد. خوب بود و با مزه. اینکه برق شادی را در چشمهای دخترم می دیدم بسیار به من چسبید. و تشکر های دختر های کوچولو موچولوی مینیاتوری کلاس اولی. و اینکه ابتدای جشن ، به واسطه درس علومی که قبلاً گرفته بودند مبنی بر تقسیم خوراکیها به" مفید و غیر مفید" ، همه خاطر نشان کردند که : " خانوم ما پفک نمیخوریم.چون غیر مفیده!!!" و بعد از 10 دقیقه مشتهایی بود که از پفک پر میشد. و دل کوچکشان برای بغل دستیشان هم جوش می زد که پفک کم خورده است!!! چ...
3 بهمن 1392

دختر 7 ساله من!تولدت مبارک!

   7 سال قبل در چنین روزی منتظر بودم. انتظاری کشنده پس از یک ماه کامل استراحت مطلق! یک ماه پر از استرس. نه ماه تمام را با استرس گذراندم. از ابتدای آمدنت که چند مدتی استراحت مطلق شدم و با کلی عذاب نگهت داشتیم. از طول مدت بارداری که یک روز وزنت کم بود و یک روز در خشکی به سر می بردی. یک روز پیشنهاد تست دیابت می دادند و یک روز پیشنهاد سونو گرافی سه بعدی. خلاصه با هر بدی و خوبی ، روزگار با هم بودنمان سپری شد. وقتی که برای آمدن تو می رفتم ، دختر بزرگه را به خانه خاله رساندیم تا آنها او را به پیش دبستانی ببرند. و من یک دنیا اشک ریختم از اینکه شاید بار آخری باشد که می بینمش!!! و البته آنجا بود...
1 بهمن 1392